دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2543
تعداد نوشته ها : 6
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب
GraphistThem253

بسم رب الشهدا و الصدیقین

خلاصه ای از زندگینامه شهید سید جعفر حجازی


                     تاریخ تولد:1341                                                                                   محل تولد: همدان


            تاریخ شهادت: شب پنجشنبه    11 اردیبهشت سال 1365     ساعت 10:30

                  محل شهادت: منطقه عملیاتی فاو                                                              علت شهادت: اصابت خمپاره


    سید جعفر فرزندی از تبار مصطفی (ص) از پدری با ایمان و مادری با تقوی پای به این دنیا گذارد.

    وی در مسائل عبادی بسیار دقیق بود به مستحبات و مکروهات اعمال شدیدا اهمیت میداد.

    سیدجعفر جبهه را بزم عارفانه اولیاءالله می دانست و رزمندگان را به "غنچه های نو گشوده بهاری" تشبیه می کرد که از محفل گلهای پرپر شده گلستان انقلاب با قطرات شبنمی که بر مژگانشانمی نشیند طراوتی نو به درون انسان می بخشد.

   سید جعفر در زمستان سال 60 عازم جبهه شد و در گردان کمیل در منطقه سومار و عملیات مسلم بن عقیل 2 سمت فرماندهی گروهان را عهده دار بود.

   او مجموعا 7 بار و هر بار به مدت یک تا سه ماه در جبهه ها حضور یافت. از رفقای نزدیک شهید میتوان حسن ترک را که از دوران دبیرستان با سید جعفر مالوف و مانوس بود و به فاصله 60 روز زودتر از او به شهادت رسید نام برد.

   سید جعفر در عملیات والفجر 6 از ناحیه پا به شدت مجروح گشت . جراحت و سپس قطع شدن عصب پا سبب شد که وی تا آخرین روز عمر با آتل راه برود.

___________________________________________________________________________

گزیده ای از وصیت نامه شهید

    برادران عزیز  در این دنیا بسی تفکر کنید . به اعماق راه جوئید تا طریق هدایت و سعادت را یافته و در اغوش عشق و رحمت های الهی سیراب شوید . با بزرگان و پیشوایان و عارفان انس گیرید تا گره های ناگشودنی را گشوده یافته و غذاهای خام را جویده به کام آورید. خود را به تهذیب نفس تمرین دهید و در کسب علم کوشا باشید تا با این دو بال به پرواز در ملکوت بپردازید .

    مادر عزیز چهره ی پر مهرت را از دور میبوسم . انقدر بر من زحمت کشیدی که هر گاه تو را می دیدم شرمسار بودم و خودم را گنهکار تحساس می کردم.

     مادر تو را با قلبی مملو از ایمان در گهواره ی خانه مرا پروریدی تو کانئن محبت بودی و معلم زندگی.

     بعد از خداحافظی خصوصا از تو مادر گرامی حلالی می طلبم.

     پدر عزیز با عرض تشکر از زحمات و رنجهایت بیش از هر چیز از تربیتی که به من دادی قدردانی کرده و من لیاقت این را ندارم که بیش از این کلامی بگویم . شما خانواده را با قرآن و دعا و نماز شبها نور بخشیدید تا شاید ما نیز سودی جوئیم.

دسته ها :

 به نام انکه شهد شهادت را بر انسان گوارا ساخت

باز امشب از تب تو شها تاب میخورم                                   باز از فرات خشک لبت آب میخورم

باز از نسیم کرب و بلامست میشوم                                    میسوزم و سیاهی یک دست میشوم

مقدمه:

میخواهم بنویسم از دل خانواده ای که خون جگر خورده اند و  امروز حجاب خواهران و غیرت برادران میتواند مرحمی بر جراحت دلشان باشد.

پس ای دوستان بیایید مرحم بشویم بر دل  پدر و مادرتمام شهیدان این مرز و بوم.


دسته ها :

در این وبلاگ سعی داریم شما عزیزان را با شخصیت خانوادگی و اجتماعی سرکار خانم سپهر مادر شهیدان حجازی اشنا کنیم.

انشائالله که توانسته باشیم ادای دین کنیم نسبت به این خانواده با عظمت 

دسته ها :

بسمه تعالی

فسمت اول : دیدار با صبوری

بهانه دیدار ما با خانواده شهیدان حجازی انجام طرح لشکر فرشتگان بود ومی خواستیم در انجام این طرح این بار با مادر شهیدان جعفر و محمد باقر حجازی دیدار کنیم .از مادر شهید اطلاع چندانی دردست نداشتیم و از انجا که همیشه در سرگذشت پژوهیها از خود شهدا صحبت می شد و کمتر به شخصیت خانواده و به ویژه مادران آنها پرداخته شده  حتی دقیقا نمیدانستیم که باید چه سوالاتی را بپرسیم، دل را به دریا زدیم و با مدد از خود شهدا قدم در راه گذاشتیم .اولین جلسه دیدار با خانم اکرم  سپهر در منزل ایشان در روز چهارشنبه  مورخ26/1/94  صورت پذیرفت. در محوطه کلپا و روبروی کتابخانه شهیدان حجازی  در انتهای یک کوچه بن بست وارد حیاط خانه ای قدیمی، بزرگ و بی نهایت با صفا شدیم ،گلخانه ای که در زیرزمین قرار داشت و تاب با مزه ای که در حیاط بود توجهمان را به خود جلب کرد ،خانه بسیار قدیمی اما سرپا بود از آن خانه هایی بود که جان میداد در حیاطش سماور بگذاری و بنشینی و تا دلت می خواهد از گذشته و صفای با هم بودن حرف بزنی . با استقبال گرم  دختر کوچکی که به نظر نوه حاج خانم می امد وارد خانه شدیم  .سجاده و صندلی نمازی که در گوشه اتاق بود حال و هوای معنوی خاصی را برایمان تداعی می کرد،  بعد از سلام و احوالپرسی با حاج خانم و خواهر مکرمه شهیدان و خانمی که از بستگان ایشان بود در اتاق پذیرایی با بچه ها مستقر شدیم .عکس شهیدان حجازی روی تاقچه قرار داشت و نگاه به فضای  ساده و بی ریا و پر از صداقت خانه داشت از یادمان می برد که برای چه به اینجا آمده ایم .بچه ها دوربین را روشن کردند و از مادر شهید خواستند که در مورد شهدا و خانواده توضیحاتی بدهند

فروتنی و صفای باطن مادر بیش از آن بود که فکر می کردیم ، خود را لایق تعریف و تمجیدها نمی دانست و داشتن خانواده ای مذهبی و تقدیم فرزندانش در راه انقلاب را صرفا وظیفه و توفیقی از جانب خدا می دانست .بعد از شهادت فرزندان از داستان بی قراریش برای فرزندان و خوابی که دیده بود برایمان گفت و تعریف کرد که بعد از آن چقدر ارام شده بود .

دوربین را که کنار گذاشتیم فضا صمیمی تر شد خانم حجازی خواهر شهیدان حجازی از محوریت مادر در خانه و نقش بی بدیل ایشان در سرپا نگه داشتن ستون خانه می گفت و تعریف می کرد که وقتی محمد باقر شهید شده بود  یکی از بستگان به مادر زنگ زده بود و به شکلی غیر منتطره خبر شهادت باقر را به او داده بود مادر بعد از شنیدن خبر شهادت فرزندش وضو گرفته بود ومشغول نماز شده بود تا وقتی پدر به منزل می اید بتواند با آرامش قضیه را به او اطلاع دهد او یادش می امد که مادر سفره غذا را پهن کرده بود و در کنار پدر نشسته بود و با اینکه نگران بود و مرتب دستهایش را به هم می مالید مراقب بود تا پدر غذایش تمام نشده از ماجرا مطلع نشود و بعد هم چقدر صبورانه و مادرانه در کنار پدر ایستاده بود و در لحظه های  بیقراری ایشان در مصیبت از دست دادن فرزندان سعی در تسلی دادن و آرام کردنش داشت.بعد از بیان این خاطره به چشمهای حاج خانم سپهر دقیقتر نگاه کردم؛ صبوری و ایثار در نگاه معصومش موج می زد ، بی اختیار به یاد مظلومیت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها)افتادم ، دلم می خواست به اشکهایم  مجال دلدادگی بدهم  .....ادامه دارد

دسته ها :

بسمه تعالی

قسمت دوم : میم مثل مادر

برای یافتن  اطلاعات کامل تری از خانواده و مادر شهیدان حجازی لازم بود با دیگر اعضای خانواده نیز دیدار داشته باشیم که دراین خصوص اعضا به این نتیجه رسیدند که باید به دیدار  آقای سید کاظم حجازی برادر شهیدان ، عضو سابق شورای شهر و مجلس شورای اسلامی، مشاور محترم وزیر و مدیر عامل  موسسه شهید مدنی  برویم .ایشان مشغله های زیادی داشتند؛ به دلیل سفر های متعدد به تهران ، تدریس و دیگر امور مربوط به موسسه شهید مدنی چند روزی طول کشید تا توانستیم به دیدارشان برویم. وقت ملاقات ساعت 19 روز چهارشنبه مورخ 23/2/94 در دفتر ایشان تنظیم گردید وقتی وارد اتاق شدیم وصیتنامه برادران شهید ایشان  که روی دیوار نصب شده بود توجهمان را به خود جلب کرد .آقای حجازی  در ابتدای جلسه به بیان نکات ارزنده ای در خصوص فعالیت در انجمنهای اسلامی پرداختند و واگذاری مسئولیت به دانش آموزان مذهبی و مستعد در مدرسه را بزرگترین سرمایه انجمنهای اسلامی قلمداد کردند که منجر به نقش آفرینی موثر نوجوانان گردیده و از دل همین فعالیتهای خودجوش بود که نهال وجود شهیدانی همچون شهید جنتی و اخوان و دیگر شهدا به بار نشست .ایشان یاداور شدند که باید در جلسات انجمنی و در جمع دانش آموزان خاطرات ارزشمند شهدای دانش اموز گفته شود و نباید از این سرمایه های عظیم انسان سازی و الگو سازی غفلت کنیم .حاصل گفتگوی ما با اقای حجازی در خصوص خانواده و محیط تربیتی که در آن خود و برادران شهیدشان رشد یافته بودند در ادامه می آید :

((اولین باری است که بنده اینگونه به بیان خاطرات دوران کودکی خودم می پردازم و آن دوران را اینگونه مرور می کنم. پدرم سید جواد حجازی متولد سال 1306 دیپلمه و  کارمند  اداره پست بودند و فعالیتهای خود را با کار در آنجا و کار آموزشگاه و تدریس شروع کرده بودند مادرم فرزند مرحوم سپهر از زرگرهای مذهبی و با تقوای همدان بودند که داستان شب زنده داریها ، اخلاق و تقوای بالای ایشان در امور خانه ، عبادت و کسب و کار زبانزد همگان بود .

حوزه مسایل دینی برای این زن و شوهر حوزه ای فراتر از ظواهر و بلکه آمیخته با گوشت و پوست و استخوانشان بود و من از کودکی به خاطر دارم که همیشه در یک طرف اتاق سجاده پدرم پهن بود و در طرف دیگر اتاق سجاده مادرم .

در خانواده ما حوزه تکالیف دینی به شکلی کاملا غیر اجباری و نهادینه شده شکل گرفته بود و من آنچه را که در برادر بزرگترم می دیدم همان بود که در پدر می دیدیم .ما در حوزه تربیت  دینی دو مدل داریم: گاه افراد را تعمدا به سوی مسایل دینی سوق می دهیم و گاه محیط را آماده برای این کار می کنیم که به نظر من درخانواده ما محیط کاملا آماده و مستعد تربیت دینی بود .

Text Box: ما در حوزه تربیت  دینی دو مدل داریم: گاه افراد را تعمدا به سوی مسایل دینی سوق می دهیم و گاه محیط را آماده برای این کار می کنیم که به نظر من درخانواده ما محیط کاملا آماده و مستعد تربیت دینی بود .

 

 


از نیمه های شب متوجه زمزمه های پدر در نمازهای شبش بودیم وقت اذان که می شد صدایش را کمی بلندتر میکرد و اذان می داد و بعد هم به ما اشاره ای می کردند که وقت نماز است .ما در فاصله بیدار شدن تا برخاستن از رختخواب صوت پدر را می شنیدیم ومناجاتهای شبانگاهی ،  خواندن قرآن و دعا بعد از نماز صبح توسط پدر و مادر در زمان مند شدن ما به  مسایل دینی ا تاثیر فراوانی داشت.

همانگونه که امروز افراد به دنبال دستور العملهای توصیه ای از بزرگان هستند آن روزها و در عالم کودکی عبارتهای توصیه ای را از مادر می گرفتیم و نکاتی که از مسایل قرانی و اخلاقی برای ما می گفتند در ما اثر خاصی داشت .یادم می اید که یکبار به ما توصیه کردند که آیت الکرسی را حفظ کنیم و همین توصیه منجر به حفظ و مداومت ما بر خواندن این فراز قرآن شد .

مادرم به اقتضای زمان قبل از انقلاب به مدرسه نرفته بود و سواد را پیش برادرهای بزرگترش یاد گرفته بود ولی اشتیاق  بسیا زیادی به مطالعه داشت و من قریب به اتفاق روز مشغله ایشان را مطالعه می دیدم و اگر اغراق نباشد به اقتضای سنی امروز من  وقتی 48 سالگی خودم را با 48 سالگی مادرم مقایسه می کنم مطالعات مادرم در آنروز بیشتر از من بود که اکثر مطالعات ایشان هم حوزه مطالعات دینی و اخلاقی بود .هر گاه پیش مادر بودیم او عباراتی از یک کتاب را به شیوه های خاص تربیتی برای ما بیان می کردند که در شخصیت من و برادران شهیدم بسیار تاثیر گذار بود.

Text Box: مادرم به اقتضای زمان قبل از انقلاب به مدرسه نرفته بود و سواد را پیش برادرهای بزرگترش یاد گرفته بود ولی اشتیاق  بسیا زیادی به مطالعه داشت و من قریب به اتفاق روز مشغله ایشان را مطالعه می دیدم و اگر اغراق نباشد به اقتضای سنی امروز من  وقتی 48 سالگی خودم را با 48 سالگی مادرم مقایسه می کنم مطالعات مادرم در آنروز بیشتر از من بوداز حول و حوش انقلاب یادم می اید که مادر بسیار تلاش داشتند که نوشتن را یاد بگیرند و سعی می کردند آنچه را که حاج خانم اشرف السادات فاضلیان در جلسات بیان می کردند در دفتر صد برگه شان مکتوب کنند و به نظرم این اهتمام مادر  به مطالعه و حفظ و عمل به مسایل اعتقادی در تربیت فرزندان برای اینکه روح مسایل دینی در آنها موضوعیت پیدا کند  نکته بسیار مهمی است .

 

 

 

 

 

 

......ادامه دارد
دسته ها :

بسمه تعالی

قسمت سوم : لقمه حلال

ادامه مصاحبه با آقای سید کاظم حجازی فرزند خانم اکرم سپهر

....یکی از نکاتی که به نظرم از مهمترین و اصلی ترین رموز توفیقات خانواده ماست تاکید پدر و مادر بر لقمه حلال بود که باعث شده بود انها حتی درگیر لقمه شبهه ناک هم نشوند چه برسد به لقمه حرام. بذر باید به اقتضای محیطش موضوعیت پیدا کند و نمی توان انتظار داشت در خانواده ای مراقبت نباشد  و در آن خانواده شهید پرورش یابد .پدر و مادر به سال خمسی و دیگر مسایل اقتصادی اهمیت فراوانی می دادندو من  خاطرم هست  که وقتی سنگگ می خریدیم  سنگهایی که به نان چسبیده و باخود به خانه آورده بودیم را مادر کنار می گذاشت و تاکید می کرد که فردا که برای خرید نان می روید این سنگها را به نانوایی برگردانید.

اگر پدر در مسایل سیاسی ورود پیدا کرده و در سالهای قبل از انقلاب به سمت مبارزه با رژیم شاه سوق پیدا کردند و همه رنج و مشقتهایی که مادرم در دوران مبارزات پدر و تبعید متحمل شدند همه از روی اعتقاداتشان بود و من یادم می آید که تمام ان کارها از جمله سرکشی به تبعیدیها و رسیدگی به امورات و خانواده آنها را از روی  این  باور انجام می داند که  دارند وظیفه و تکلیف دینی خود را انجام می دهند و فهم بنده این است که کاری که با وظیفه دینی گره می خورد پایدار و ماندگار است ؛ اگر ما با تعریف و تمجید کسی  به دنبال کاری برویم ممکن است وقتی ان تعریف نباشد دیگر انگیزه ای به انجام آن کارها نداشته باشیم در حالیکه اگر تلقی وظیفه شرعی باشد اینگونه نخواهد بود و کار بدون تعریف و تمجید هم ادامه می یابد.

پدر در حدود سالهای49  که سالهای تبعید در مشهد بود بسیار  فعال بودند و در همان دوره بود که با شهید هاشمی نژاد، مقام معظم رهبری و آقای واعظی اشنا شده و پایه های شکل گیری موسسه دار الایتام در همدان هم از همان زمان در ذهن ایشان شکل گرفت . بر خلاف بسیاری از پدران ومادران امروزی که حوزه فعالیتهایشان محدود به خودشان است و فرزندانشان از کارها و فعالیتهایشان بیگانه اند پدر آن روزها هر کدام از ما را به گونه ای بامسایل اعتقادی و مذهبی مرتبط می کرد و من به خوبی به یاد  دارم وقتی پای درس مقام معظم رهبری در مشهد می رفتند دست برادر بزرگتر ما راهم می گرفتند و اورا هم با خود می بردند.

Text Box: اگر ما با تعریف و تمجید کسی  به دنبال کاری برویم ممکن است وقتی ان تعریف نباشد دیگر انگیزه ای به انجام آن کارها نداشته باشیم در حالیکه اگر تلقی وظیفه شرعی باشد اینگونه نخواهد بود و کار بدون تعریف و تمجید هم ادامه می یابد

 

 

 


ما اموزش قران و اخلاقیات در دوران کودکی را در کلاسهای مرحوم مسکین ، اقای قشمی و اقای اولیایی یاد گرفتیم که البته ترغیب به حضور در این جلسات ترغیب تحکمی نبود اما به ما گفته می شد شما که به جلسات می روید دعوت کنید تا جلسات بعدی را در منزل ما تشکیل دهند و این باعث شوق بیشتر ما جهت شرکت در این کلاسها می شد که همین رفت و امدها باعث شد تا شخصیت ما در محیط قرانی شکل بگیرد .

Text Box: پدر در حدود سالهای49  که سالهای تبعید در مشهد بود بسیار  فعال بودند و در همان دوره بود که با شهید هاشمی نژاد، مقام معظم رهبری و آقای واعظی اشنا شده و پایه های شکل گیری موسسه دار الایتام در همدان هم از همان زمان در ذهن ایشان شکل گرفت

 

 

 

 


یکی از نکات مصونیتی در خانواده ما مراقبت به این بود که در محیطهایی که نفی مباحث اعتقادی بود زمینه های حضور به شکل غیر محسوس ایجاد نشود ، در منزل ما رادیو و تلویزیون نبود اما ضبط قدیمی بود که در ایام مذهبی پدر و مادرم با آن به سخنان مرحوم کافی را گوش می داند و ما هم در عالم بچگی و درحالیکه مشفول بازی بودیم از آن سخنان بی تاثیر نبودیم .در محیط خانواده ما و تحت تاثیر پدر و مادر نصیحت پذیری از بزرگتر کاملا جا افتاده بود یکبار برادر بزرگترم به من گفتند انسان در خیابان به نامحرم نگاه نمی کند و همین اشاره از همان دوران برای من ملکه شد .ما عادت داشتیم وقتی از خیابان بوعلی قبل از انقلاب عبور می کردیم 4تا 5 متر مانده به سینما سرمان را پایین می انداختیم تا اینکه  از سینما دور شویم .

مهمترین فردی که  در خانواده ما تاثیر داشت  مادر بود .در وضعیتی که پدر در تبعید و اوج درگیریها و مشغله های سیاسی بوددند و درحالیکه هر کدام ازما  فرزندان هم نیازهای مختلفی در حوزه های کودکی و نوجوانی داشتتیم  این مادربود که نقش اساسی در تحقق شخصیت مارا  داشتند .ما هیچ وقت به خاطر کسب عناوین اجتماعی ازجمله مسئولیتهای اداری ، حضور در شورا و مجلس  از طرف مادر تحریک و ترغیب نشدیم اما همواره به ما می گویند که کاری کنید که رضای خدا در آن باشد کاری کنید که عاقبت به خیری در ان باشد  . ایشان هیچ گاه نسبت به اینکه  فرزندانشان شهید شده اند و یا مسئولیت اجتماعی دارند ،احساس امتیاز ندارند و معتقدند هر کس در هر موقعیتی هست باید در ان موقعیت مراقب ادای امانت مسئولیتش باشد ایشان در هیچ مورد کاری یا سفارشی به من زنگ نمی زنند مگر اینکه آن تماس  برای معرفی افرد نیازمندی است که می خواهند سفارش انها را برای کمک داشته باشند ایشان مراقبت فراوانی در گفتگو با فرزندان دارند و حجب و حیای خاصی را در گفتگو و تعامل با ما به کار می گیرند اما این حجب و حیا هیچ گاه مانع از بروز  احساسات و عواطف ایشان به ما نشده است و ما همان ابراز محبتی را که در کودکی از ایشان می دیدیم همواره می بینیم و احساس می کنیم همواره مورد عطوفت ایشان هستسم و همین باعث شده که من همچنان هم که به سفر می روم با ایشان تماس می گیرم و و دعای ایشان که مرا به خدا می سپارند گویا بیمه کننده من درسفر هایم است .

 

مادر نقش متفاوتی نسبت به دیگر اعضای خانواده دارد و شمع محفل خانواده است که برای هر عضوی در خانواده مشکلی پیش می اید او احساس مسئولیت می کند مادر ما هم با باورهای عمیقی که در وجودشان شکل گرفته بود مثل سنگ صبور خانواده شده بودند که در بسیاری از سختیها و مصایب از جمله مصیبت شهادت برادران باوری پیدا کرده بودند که ضمن تحمل شداید به دیگران هم تسلا می دادند مادر هیچگاه با جبهه رفتن ما مخالفت نمی کردند و ما را برای اجازه گرفتن به سمت پدر سوق می دادند بعد از بازگشتم از جبهه از طریق  همسایه متوجه شدم  شبی نبوده که او در سجاده  اشک نریزد و و برای فرزندانش دعا نکند اما هیچ وقت ناراحتی و محبت مادر و فرزندی باعث نشد که مانع رفتن فرزندان به جبهه شوند .

آبروی اهل عالم از دعای مادر است           این جماعت هر چه دارد از دعای مادر است

پایان



دسته ها :
X