دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2558
تعداد نوشته ها : 6
تعداد نظرات : 4
Rss
طراح قالب
GraphistThem253

بسمه تعالی

قسمت سوم : لقمه حلال

ادامه مصاحبه با آقای سید کاظم حجازی فرزند خانم اکرم سپهر

....یکی از نکاتی که به نظرم از مهمترین و اصلی ترین رموز توفیقات خانواده ماست تاکید پدر و مادر بر لقمه حلال بود که باعث شده بود انها حتی درگیر لقمه شبهه ناک هم نشوند چه برسد به لقمه حرام. بذر باید به اقتضای محیطش موضوعیت پیدا کند و نمی توان انتظار داشت در خانواده ای مراقبت نباشد  و در آن خانواده شهید پرورش یابد .پدر و مادر به سال خمسی و دیگر مسایل اقتصادی اهمیت فراوانی می دادندو من  خاطرم هست  که وقتی سنگگ می خریدیم  سنگهایی که به نان چسبیده و باخود به خانه آورده بودیم را مادر کنار می گذاشت و تاکید می کرد که فردا که برای خرید نان می روید این سنگها را به نانوایی برگردانید.

اگر پدر در مسایل سیاسی ورود پیدا کرده و در سالهای قبل از انقلاب به سمت مبارزه با رژیم شاه سوق پیدا کردند و همه رنج و مشقتهایی که مادرم در دوران مبارزات پدر و تبعید متحمل شدند همه از روی اعتقاداتشان بود و من یادم می آید که تمام ان کارها از جمله سرکشی به تبعیدیها و رسیدگی به امورات و خانواده آنها را از روی  این  باور انجام می داند که  دارند وظیفه و تکلیف دینی خود را انجام می دهند و فهم بنده این است که کاری که با وظیفه دینی گره می خورد پایدار و ماندگار است ؛ اگر ما با تعریف و تمجید کسی  به دنبال کاری برویم ممکن است وقتی ان تعریف نباشد دیگر انگیزه ای به انجام آن کارها نداشته باشیم در حالیکه اگر تلقی وظیفه شرعی باشد اینگونه نخواهد بود و کار بدون تعریف و تمجید هم ادامه می یابد.

پدر در حدود سالهای49  که سالهای تبعید در مشهد بود بسیار  فعال بودند و در همان دوره بود که با شهید هاشمی نژاد، مقام معظم رهبری و آقای واعظی اشنا شده و پایه های شکل گیری موسسه دار الایتام در همدان هم از همان زمان در ذهن ایشان شکل گرفت . بر خلاف بسیاری از پدران ومادران امروزی که حوزه فعالیتهایشان محدود به خودشان است و فرزندانشان از کارها و فعالیتهایشان بیگانه اند پدر آن روزها هر کدام از ما را به گونه ای بامسایل اعتقادی و مذهبی مرتبط می کرد و من به خوبی به یاد  دارم وقتی پای درس مقام معظم رهبری در مشهد می رفتند دست برادر بزرگتر ما راهم می گرفتند و اورا هم با خود می بردند.

Text Box: اگر ما با تعریف و تمجید کسی  به دنبال کاری برویم ممکن است وقتی ان تعریف نباشد دیگر انگیزه ای به انجام آن کارها نداشته باشیم در حالیکه اگر تلقی وظیفه شرعی باشد اینگونه نخواهد بود و کار بدون تعریف و تمجید هم ادامه می یابد

 

 

 


ما اموزش قران و اخلاقیات در دوران کودکی را در کلاسهای مرحوم مسکین ، اقای قشمی و اقای اولیایی یاد گرفتیم که البته ترغیب به حضور در این جلسات ترغیب تحکمی نبود اما به ما گفته می شد شما که به جلسات می روید دعوت کنید تا جلسات بعدی را در منزل ما تشکیل دهند و این باعث شوق بیشتر ما جهت شرکت در این کلاسها می شد که همین رفت و امدها باعث شد تا شخصیت ما در محیط قرانی شکل بگیرد .

Text Box: پدر در حدود سالهای49  که سالهای تبعید در مشهد بود بسیار  فعال بودند و در همان دوره بود که با شهید هاشمی نژاد، مقام معظم رهبری و آقای واعظی اشنا شده و پایه های شکل گیری موسسه دار الایتام در همدان هم از همان زمان در ذهن ایشان شکل گرفت

 

 

 

 


یکی از نکات مصونیتی در خانواده ما مراقبت به این بود که در محیطهایی که نفی مباحث اعتقادی بود زمینه های حضور به شکل غیر محسوس ایجاد نشود ، در منزل ما رادیو و تلویزیون نبود اما ضبط قدیمی بود که در ایام مذهبی پدر و مادرم با آن به سخنان مرحوم کافی را گوش می داند و ما هم در عالم بچگی و درحالیکه مشفول بازی بودیم از آن سخنان بی تاثیر نبودیم .در محیط خانواده ما و تحت تاثیر پدر و مادر نصیحت پذیری از بزرگتر کاملا جا افتاده بود یکبار برادر بزرگترم به من گفتند انسان در خیابان به نامحرم نگاه نمی کند و همین اشاره از همان دوران برای من ملکه شد .ما عادت داشتیم وقتی از خیابان بوعلی قبل از انقلاب عبور می کردیم 4تا 5 متر مانده به سینما سرمان را پایین می انداختیم تا اینکه  از سینما دور شویم .

مهمترین فردی که  در خانواده ما تاثیر داشت  مادر بود .در وضعیتی که پدر در تبعید و اوج درگیریها و مشغله های سیاسی بوددند و درحالیکه هر کدام ازما  فرزندان هم نیازهای مختلفی در حوزه های کودکی و نوجوانی داشتتیم  این مادربود که نقش اساسی در تحقق شخصیت مارا  داشتند .ما هیچ وقت به خاطر کسب عناوین اجتماعی ازجمله مسئولیتهای اداری ، حضور در شورا و مجلس  از طرف مادر تحریک و ترغیب نشدیم اما همواره به ما می گویند که کاری کنید که رضای خدا در آن باشد کاری کنید که عاقبت به خیری در ان باشد  . ایشان هیچ گاه نسبت به اینکه  فرزندانشان شهید شده اند و یا مسئولیت اجتماعی دارند ،احساس امتیاز ندارند و معتقدند هر کس در هر موقعیتی هست باید در ان موقعیت مراقب ادای امانت مسئولیتش باشد ایشان در هیچ مورد کاری یا سفارشی به من زنگ نمی زنند مگر اینکه آن تماس  برای معرفی افرد نیازمندی است که می خواهند سفارش انها را برای کمک داشته باشند ایشان مراقبت فراوانی در گفتگو با فرزندان دارند و حجب و حیای خاصی را در گفتگو و تعامل با ما به کار می گیرند اما این حجب و حیا هیچ گاه مانع از بروز  احساسات و عواطف ایشان به ما نشده است و ما همان ابراز محبتی را که در کودکی از ایشان می دیدیم همواره می بینیم و احساس می کنیم همواره مورد عطوفت ایشان هستسم و همین باعث شده که من همچنان هم که به سفر می روم با ایشان تماس می گیرم و و دعای ایشان که مرا به خدا می سپارند گویا بیمه کننده من درسفر هایم است .

 

مادر نقش متفاوتی نسبت به دیگر اعضای خانواده دارد و شمع محفل خانواده است که برای هر عضوی در خانواده مشکلی پیش می اید او احساس مسئولیت می کند مادر ما هم با باورهای عمیقی که در وجودشان شکل گرفته بود مثل سنگ صبور خانواده شده بودند که در بسیاری از سختیها و مصایب از جمله مصیبت شهادت برادران باوری پیدا کرده بودند که ضمن تحمل شداید به دیگران هم تسلا می دادند مادر هیچگاه با جبهه رفتن ما مخالفت نمی کردند و ما را برای اجازه گرفتن به سمت پدر سوق می دادند بعد از بازگشتم از جبهه از طریق  همسایه متوجه شدم  شبی نبوده که او در سجاده  اشک نریزد و و برای فرزندانش دعا نکند اما هیچ وقت ناراحتی و محبت مادر و فرزندی باعث نشد که مانع رفتن فرزندان به جبهه شوند .

آبروی اهل عالم از دعای مادر است           این جماعت هر چه دارد از دعای مادر است

پایان




دسته ها :
X